من وتا صبح درد بی نصیبی
بیا ساقی طنین نای من باش
رفیق خلوت شبهای من باش
بیا ساقی که من اهل حالم
هم اهل حالم هم با خیالت
بیا دور هم با هم بخندیم
جدایی هایمان را پل ببندیم
بزن سه تاری عاشقانه
که باز امد بهاری غمگنانه
بگو ایل شقایق کی می ایند
پرستوهای عاشق کی می ایند
بگو پس کوچه ها نامهربانند
درودیوار ها هم زبانند
ببین که در زمین واسمانها
شده از عشق خالی اشیانها
هوا همواره توخالی ایست ساقی
دل مردم زمستانی ایست ساقی
کسی ای کاش بارانی نپوشد
لباس غیر عریانی نپوشد
چرادر کام هم زهرند مردم
چرا با خویش قهرند مردم
اگر ریگی به کفش ود ندارند
چرا پا برسر هم می گذارند
:: برچسبها:
شعر,